قصه کودکانه خرگوش و لاک پشت

قصه داستان کودکانه برای کوچولو پیش دبستانی زیبا خواندنی آموزنده

روزی روزگاری در جنگلی زیبا، خرگوش مغروری زندگی می کرد که مشهور به سریع دویدن بود.
همین، باعث شده بود که خرگوش به خودش مغرور شود و دائم لاک پشت را به خاطر کند راه رفتنش مسخره کند.
یک روز لاک پشت که از حرفها و حرکات خرگوش عصبانی بود به او گفت: « خرگوش جان! همه می دانند که تو سریع هستی ولی چه فکر کرده ای؟ تو با تمام قدرتت باز هم قابل شکست هستی ! »
خرگوش به حالت تمسخر شروع به آه و ناله کرد و گفت: « وای شکست؟ مسابقه با کی؟ مطمئناً با تو نباید باشد؟ هیچ کس در دنیا وجود ندارد که بتواند با من مقابله کند، خودت که می دانی من سریع ترین هستم. »
لاک پشت از لافهای بیهوده خرگوش عصبانی بود، به همین خاطر با او قرار مسابقه ای را گذاشت.
در روز مسابقه هر دو،‌ در خط شروع قرار گذاشتند.
وقتی مسابقه شروع شد، خرگوش خمیازه ای کشید و خواب آلود بود ، لاک پشت هم با زحمت زیاد راه را در پیش گرفت.
وقتی که خرگوش دید رقیبش چطور به آرامی راهپیمایی می کند با خود گفت: ( کمی می خوابم و بعد بلند می شوم) و به سرعت خوابش برد.
بعد از اینکه از خواب بیدار شد به دنبال لاک پشت راه افتاد و دید که او مسیر زیادی را طی نکرده است، تصمیم گرفت که صبحانه مفصلی بخورد.
در همان نزدیکی ، مزرعه کلم دید و آنجا رفت تا کمی کلم بخورد، شروع به خوردن کرد و چون زیاده روی کرد و آفتاب هم به شدت می تابید باز خوابش گرفت، تصمیم گرفت چرت کوچکی بزند و با خود گفت: ( قبل از اینکه با سرعت بی نظیرم از خط پایان رد شوم و برنده شوم کمی می خوابم. )
خرگوش در حالیکه چهره لاک پشت را به هنگام بازنده شدن مجسم می کرد به خواب عمیقی فرو رفت.
خورشید کم کم غروب می کرد و لاک پشت با زحمت به سمت خط پایان پیش می رفت و فقط 100 متر با آن فاصله داشت که در آن لحظه خرگوش با جستی از خواب پرید.
باز هم به حالت مسخره و توهین لاک پشت را نگاه کرد ولی دید که تنها چند متر با خط پایان فاصله دارد، بعد شروع به جست و خیز کرد و آنقدر دوید که زبانش از دهانش بیرون زد و شروع به نفس نفس زدن کرد.
برای خرگوش مغرور دیگر دیر شده بود. لاک پشت به آرامی از خط پایان گذشت و او را شکست داد.
خرگوش هم با خستگی بیهوده، ناراحتی و پشیمانی به خط پایان رسید و کنار لاک پشت به زمین افتاد و لاک پشت در حالیکه به آرامی به چهره او لبخند می زد می گفت:
« به آرامی و پیوسته، هر کاری را بهتر می شود انجام داد. »
نتیجه اینکه:
1- هیچ وقت به هیچ کدام از تواناییهای خودمان مغرور نباشیم و آن را به رخ دیگران نکشیم چون ممکن است دیگران خصلتهای خوبی داشته باشند که ما از آن بی نصیب باشیم.
2- با اراده و زحمت و تلاش می توان هر غیر ممکنی را ممکن کرد و به هدف رسید، مثل لاک پشت که اینکار را کرد.