شعر کودکانه
صبح به مامان سلام میدم
صبح به مامان سلام میدم
همین که چشمم وا میشه
اونم واسه بوسیدنم
هرجانشسته پا میشه
مهمونمون هر کی باشه
مامان بزرگ یا عمه جون
در وا بشه میگم سلام
خوشحال وخیلی مهربون
به آسمون سلام میدم
ستاره چشمک میزنه
تو دنیاهرچی خوبیه
بایک سلام مال منه
***
قصه کودکانه گردنبند گل گلی
یکی بود یکی نبود، غیر از خدا هیچکس نبود
خانم خرسه و آقاخرسه با دختر کوچولوی تپل مپلشان خرس گل گلی، توی یک خانه ی بزرگ زندگی می کردند.
آنها خانواده ی شاد و مهربانی بودند. روزها همراه دخترشان یعنی خرس گل گلی به جنگل می رفتند و میوه های جنگلی جمع می کردند و به خانه می آوردند و برای زمستانشان انبار می کردند.
دختر آنها همیشه یک پیراهن گلدار می پوشید، برای همین او را گل گلی صدا می زدند. یک روز خاله ی گل گلی به دیدنشان آمد. خانه ی خاله ی گل گلی نزدیک دریا بود.
او هر روز کنار دریا می رفت و صدفهایی را که همراه موج ها به ساحل می ریخت، جمع می کرد و با آنها گردنبند و گوشواره و دستبندهای زیبایی درست می کرد.
آن روز خاله خرسه یک گردنبند خیلی قشنگ به گل گلی هدیه کرد. گل گلی خیلی خوشحال شد. خاله اش را بوسید و از او تشکر کرد و گردنبند را به گردنش آویخت. او با پیراهن گلدار و گردنبند صدفی، از همیشه زیباتر شده بود.
گل گلی هر روز جلوی آینه می ایستاد و گردنبندش را نگاه می کرد و از دیدنش لذت می برد.
یک روز خانم و آقای خرس در خانه بودند و داشتند آش کدو می پختند. گل گلی اجازه گرفت تا از خانه بیرون برود و کمی بازی کند. بابا و مامانش هم اجازه دادند و گفتند تا آش آماده شود می تواند بیرون بماند و بازی کند.
گل گلی بیرون خانه مشغول لی لی کردن بود که چشمش به خرگوش سفید افتاد. خرگوش سفید به گل گلی سلام کرد و گفت: گل گلی جان، چه گردنبند قشنگی داری!خیلی بهت میاد!
😍گل گلی خندید و گفت: آره خیلی قشنگه!خاله ام این گردنبند را به من هدیه داده، خیلی دوستش دارم.
خرگوش سفید گفت: مبارکت باشه و جست و خیزکنان به سوی تپه دوید و از گل گلی دور شد.
گل گلی مدتی بازی کرد تا این که مادرش او را صدا زد و گفت: گل گلی جان، آش حاضره بیا تو آش بخور. گل گلی با خوشحالی به خانه رفت.
قصه کودکانه
سوسمار مهربان و شکارچی ها
روز خیلی گرمی بود، سوسماری با بچه هایش توی باتلاق کنار آبگیر تنشان را به گل میزدند.
آنها که از گرمای هوا کلافه شده بودند، به طرف آب رفته و بدنشان را در آب خنک فرو می بردند و احساس بهتری پیدا می کردند و از آب خنک لذت میبردند.
چند دقیقه ی بعد، صدای وحشتناکی شنیده شد. سوسمار به بچه هایش گفت: «شکارچی ها در حال نزدیک شدن هستند. بهتر است که دور شوید.» بچه سوسمارها سریع دور شدند.
شکارچی ها نزدیک آبگیر رسیدند. یکی از شکارچی ها که اسمش بیل بود به دوستش، هری، گفت: «می توانیم کیف و کفش زیبایی از پوست این سوسمارها درست کنیم.»
هری گفت: «امیدوارم امروز بتوانیم سوسمار زیبایی شکار کنیم.» بعد داخل باتلاق رفت.
قصه کودکانه
بچههای کربلا
کاروان به کربلا رسید. شترها زانو زدند و بارهایشان را خالی کردند. بچه ها از روی شتر ها و اسبها پیاده شدند. بزرگترها خیمه ها را برپا کردند. بچه ها خیلی خوشحال شدند. امشب می توانستند توی خانه های چادری بخوابند.
آن طرف تر یک رودخانه ی پر از آب بود. بچه ها عاشق آب بودند. بچه ها دوست داشتند مثل بزرگتر ها مشکهایشان را پر از آب کنند. مشکها از رود فرات پر از آب شدند. بچه ها در دشتی بزرگ در کنار رودخانه فرات مشغول بازی شدند. کربلا زیبا و پر از هیاهو شد. اما آن طرف تر...
آن طرف تر سپاهی بزرگ روبروی امام قرار گرفته بود. سپاهی که هیچ کدام از آدمهایش خوب نبودند. سپاهی که پر از مردهای بدجنس و عصبانی بود. اما امام حسین علیه السلام از هیچ کس نمی ترسید. او قویترین و شجاعترین انسان روی زمین بود. بچه ها نزدیک امام حسین علیه السلام بازی می کردند و امام مواظب بچه ها بود. تا اینکه بالاخره روز دهم محرم رسید.
شعر کودکانه
موضوع: سلام
سلام به اون پرستو
که پر زدو سفر کرد
سلام به اون کلاغی
که مردمو خبر کرد
سلام به اون درختی
که سبز و سایه داره
سلام به اون بارونی
که رو زمین می باره
***
شعر کودکانه
موضوع: سلام
سلام سلام بچه ها
سلام سلام غنچه ها
سلام کنید که سلام
سلامتی میاره
سلام به شاخه گل
میون سبزه زاره
سلام کنید که سلام
سلامتی میاره
سلام به آسمونه
با یک سبد ستاره
سلام به اون صورت
قشنگ ایرونی تون
سلام به اون دلهای
پر از مهربونی تون
سلام سلام صد سلام
ای بچه های ایران
سلام به اون صورت
قشنگ ایرونی تون
***
شعر کودکانه
موضوع: سلام
سلام کرده ام من
سلام کار خوبیست
دوباره صبح آمد
یک صبح خوب و زیبا
سلام کرده ام من
به مامان و به بابا
به خانم مربی
به دوستان زیبا
به سبزه ها و گل ها
به خورشید تابان
سلام کرده ام من
سلام کار خوبیست
دوباره من گرفتم
از خدا نمره بیست
***
شعر کودکانه
موضوع: سلام
به هر کجا که میرویم
در اوّل هر کلام
می روید رو لب ما
گلبوته ها ی سلام
قدیمی ها می گفتن
چقدر خوب و زیبا
سلامتی می آره
سلام برای دلها
دوستی ها بر پا میشه
با یک سلام وخنده
درخت دشمنی ها
ازریشه میشه کنده
ای چشمه محبّت
سلام بکن تو هر بار
این هدیة قشنگیست
درلحظه های دیدار
***
شعر کودکانه
موضوع: سلام
سلام سلام بچه ها
چطوره حال شما
باشید همیشه خندان
چون گل های گلستان
سلام به روی ماهتون
به گرمی نگاهتون
به قلب پاک و صافتون
به موهای سیاهتون
***
شعر کودکانه
موضوع: آب
آب آب آب آب اومد
آب آب آب آب اومد
-کدوم آب؟
آبی که توی جوب بود
دوید و رفت توی رود
-کدوم رود؟
اونکه ازینجا دوید
رفت و به دریا رسید
وقتی رسید به دریا،
ابر شدو رفت اون بالا
-کدوم ابر؟ ابری که دونه دونه می چکه از آسمون
میون حوض خونه
-کدوم حوض؟
حوضی که کاشی های آبی داره،
شب که می شه پر می شه از ستاره
ماهی ها رو دامنش تاب می خورن
تشنه می شن یواشکی آب می خورن!
***
قصه کودکانه
موضوع: تقصیر من بود
گاهی اوقات بچه ها بازی گوشی هایی می کنند که به خاطر ترس از سرزنش شدن آن را گردن دیگری می اندازند. این داستان کمک می کند بچه ها درباره اشتباه های شان واقع بینانه تر برخورد کنند و بدانند در این مواقع چه کار باید انجام دهند.
اگر در این موارد با بچه ها برخورد درست داشته باشیم و فقط والد سرزنش گر نباشیم. بدون شک بچه ها کمتر قربانی تجاوز و سوء استفاده جنسی هم خواهند بود. چون بزرگسالی که از کودک سوء استفاده میکند او را از دوست نداشتهاند شدن توسط والدین میترساند و این باعث میشود کودک سکوت کند
موشی می دانست که نباید در خانه توپ بازی کند اما او و برادر کوچکش موش موشی می خواستند بدانند آیا توپ پلاستیکی نوی آن ها می تواند آن قدر از زمین بالا بپرد که به سقف برسد یا نه. موشی به موش موشی گفت : « باید حتما آن را امتحان کنیم ! البته فقط یک بار. سه ، دو ، یک ، جانمی ... ! » توپ کوچولو هوا رفت و به سقف هم رسید ! اما وقتی به زمین خورد دوباره هوا رفت و این بار درست به طرف گلدان نازنین مامان موشی رفت ؛ همان گلدان زردی که خال های قرمز داشت. جرینگ ! رنگ از روی موشی پرید و فریاد زد : « وای ، نه ! » موشی به موش موشی گفت : « زود باش ! باید قبل از برگشتن مامان شیشه خرده ها را جمع کنیم. » اما موش موشی نمی توانست از جایش تکان بخورد. توی حوضچه بزرگی از آب گیر افتاده بود. موشی دست دراز کرد و موش موشی را از آب بیرون کشید. زیر لب غر می زد : « من هم عجب شانسی دارم ! چرا همه بلاها سر من می آید ؟ » موشی حوله آورد و موش موشی را خوب خشک کرد. بعد گل ها را توی پارچ گذاشت و شروع کرد به جمع کردن شیشه خرده ها. موشی خاک انداز پر از شیشه خرده را زیر تختش مخفی کرد. « گلدان لعنتی ! وقتی مامان بفهمد خیلی عصبانی می شود ! شاید دیگر به ما پنیر خوشمزه ندهد. اگر اجازه ندهد تلویزیون تماشا کنیم چی ؟ یا ... یا ... » اما تنبیهی سخت تر از این هرگز به فکر موشی نمی رسید. با خودش گفت : « اصلا به مامان نمی گوییم ! اما اگر از ما پرسید گلدان کجاست چه بگوییم ؟ » هر دو به فکر فرو رفتند. ناگهان موشی گفت : « فهمیدم ! به مامان می گوییم دزد آمد و گلدان را دزدید ! » اما تا حرف دزد و دزدی به میان آمد موهای تن هر دو از ترس سیخ شد. موشی گفت : « به نظرم این هم راه حل خوبی نیست باید کلک بهتری بزنیم » مامان موشی داشت چیزهایی را که خریده بود جابه جا می کرد که در آشپزخانه باز شد موش موشی یواشکی وارد آشپزخانه شد و با صدای نازکش گفت : « مامان می خواهم خبری بدی بهت بدم اما باید به من قول بدهی که خیلی از دستم عصبانی نشوی. » مامان موشی گفت : تو خیلی کوچک تر از آن هستی که من از دستت عصبانی شوم. » موش موشی ماجرا را تعریف کرد اما پای موشی را وسط نکشید. مامان موشی گفت : « خیلی بد شد. آیا گلدان نازنینم فقط ترک خورده یا کاملا شکسته است ؟ » موش موشی گفت : « می روم آن را بیاورم » و ناپدید شد.
شعر کودکانه
موضوع: ماشین
یه دسته ماشین قشنگ
ریز و درشت و رنگارنگ
تو خیابون میان و میرن
بعضی مسافر میگیرن
ترمز دارن ، دنده دارن
آقای راننده دارن
این سواری ، اون مینی بوس
هر دو قشنگ ، مثل گلن
آقای راننده میاد
خوشحال و خوش خنده میاد
به پشت فرمون می شینه
اطرافشو خوب می بینه
شعر برای کودکان
وقتی ماشین روشن می شه
دود تو هوا بلند می شه
گاز میده باکف پاش
ماشین می ره یواش یواش
***
لالایی برای کودک 2 ساله
بخواب ای گل بخواب ای گل
بخواب ای سوسن و سنبل
گلم در خواب گلم بیدار
گلم هرگز نشه بیمار
اگر خوابت شود بیدار خداوندا نگاهش دار
لالالا بخواب لالا بخوای ای بلبل زیبا
لالا خدا یارت علی باشه نگهدارت
نگهدارت خدا باشه علی مشکل گشا باشه
گل نازم بخواب لالا لالالا
گل یاسم بخواب لالا لالالا
گل بادوم گل گردو گلم لالا گلم لالا
بخواب ای کودکم لالا
بخواب لالا
لالالالالا
***
شعر کودکانه
کلاغه می گه قار و قار و قار
کلاغه می گه قار و قار و قار
دستاتو بشور موقع ناهار
گنجیشکه میگه جیک و جیک و جیک
قهر نمی کنه بچه کوچیک
مرغه می خونه قدقداقدا
مهربون باشید ای کوچولوها
مرغابی میگه قاقاقاقاقا
چقدر قشنگه بازی شما
کفتره میگه بغ بغو بغو
کوچولوی من دروغه لولو
پیشیه میگه میو میو
دنبال توپت مثل من بدو
خروسه میگه قوقولی قوقو
صبح شده دیگه پاشو کوچولو
***