قصه های داستان شعر کودکانه بچگانه کوتاه زیبا جالب خواندنی

قصه های داستان کودکانه کوتاه آموزنده زیبا جالب خواندنی

تبلیغات

تبلیغات

شعر کودکانه و آهنگین مخصوص نرمش و ورزش کودک

شعر کودکانه و آهنگین مخصوص نرمش و ورزش کودک

شعر برای حفظ کودکان - شعر برای پیش دبستانی ها - شعر برای کودکان - شعر برای کودکستانی ها - شعر کودکانه - شعر کودکانه خدا خدای زیباست - شعر کودکانه کوتاه - شعر کودکستان - شعر کودکستانی - شعر برای نرمش ورزش کودک نوزاد
یک و دو و سه و چار
نی نی از خواب شد بیدار

صبح شد و وقت کوشش
بده نی نی رو ورزش

باز کن دستاشو ببند
به روی ماهش بخند

نکن نی نی رو خسته
بگو یک و دو و سه

نوبت پاهاست حالا
برند پایین و بالا

وای که چه خوبه ورزش
چه حالی داره نرمش

کاشکی مامان یا بابا
همه روزای خدا

با نی نی ورزش کنند
بازی و نرمش کنند

***

  • ۰ لایک
  • ۰ نظر

    شعر کودکانه با موضوع خروس

    شعر کودکانه

    موضوع: خروس

    شعر برای حفظ کودکان - شعر برای پیش دبستانی ها - شعر برای کودکان - شعر برای کودکستانی ها - شعر کوتاه برای حفظ کودکان - شعر کودکانه - شعر کودکانه کوتاه - شعر کودکستان - شعر کودکستانی - شعر کودکانه موضوع خروس

    یه خروس چاق و چله
    نشسته روی پله
    پراش چقدر قشنگه
    قشنگ و رنگارنگه
    قوقولی قوقوش ، قوقولی قوقوش بلنده
    بالهاشو هی وا می کنه می بنده
    یه تاج داره رو کله اش
    ناخن داره رو پنچه اش
    چشمهای ریزی داره
    ناخنهای تیزی داره
    خورشید که میره تو خونه
    خروسه دلش می گیره

    ***

  • ۰ لایک
  • ۰ نظر

    شعر کودکانه نمره بیست

    شعر کودکانه

    نمره بیست

    شعر برای حفظ کودکان - شعر برای پیش دبستانی ها - شعر برای کودکان - شعر برای کودکستانی ها - شعر کودکانه - شعر کودکانه خدا خدای زیباست - شعر کودکانه کوتاه - شعر کودکستان - شعر کودکستانی - شعر کودکانه نمره بیست

    بیاین بیاین تماشا! کنار ما بمونین
    وقت شستن دست‌ها اینو باید بدونین:

    آب رو بریز رو دستات، صابون مایع بردار
    به دست من نگاه کن، همراه من تو بشمر:

    1و 2 و 3 و 4

    بِکِش دستاتو رو هم، دست چپ و دست راست
    حالا برعکس کوچولو، این کار تو چه زیباست

    5 و 6 و 7 و 8

    ناخن‌های کوچولوت خیلی پاکیزه می‌شه
    اینطوری که من می‌گم تمیزش کنی همیشه

    9و 10، 11، 12

    می‌سازه یه پروانه، این انگشتا که نازه
    پروانۀ دست تو خیلی شده پاکیزه

    حالا تا 16 بشمر

    شست‌های بازیگوشت سُر می‌خورن چه آسون
    وای که چه کِیفی داره بازی با آب و صابون

    حالا تا 18 بشمر

    همراه لی‌لی حوضک دست‌ها می‌شن پاکیزه
    آب رو بریز رو دستات تا میکروب‌هاش بریزه

    یادت نره خشک کنی دست‌هایی که تمیزه
    عقربه‌های ساعت می‌گن که نمره‌ات بیسته!

    ***

  • ۰ لایک
  • ۰ نظر

    شعر کودکانه جارو و دم موش

    شعر کودکانه

    جارو و دم موش

    شعر برای کودکان - شعر کودکستانی - شعر کودکستان - شعر برای پیش دبستانی ها - شعر برای کودکستانی ها - شعر کودکانه - شعر کودکانه کوتاه - شعر برای حفظ کودکان - شعر کوتاه برای حفظ کودکان - شعر کودکانه خدا خدای زیباست

    یه روز توی زمستون
    یه موش ناز و شیطون
    می خواست که برف پارو کنه
    کف خونه شو جارو کنه
    اول یه پارو پیدا کرد
    برف بومش را پارو کرد
    بعدهم دنبال جارو
    می گشت این سو و اون سو
    توی خونه جارو ندید
    رفت از توی بازار خرید
    گذاشتش روی شونه ش
    تا ببره به لونه ش
    یه کمی رفت و خسته شد
    از خستگی درمونده شد
    گفت جارو خیلی سنگینه
    چه جوری باید برم خونه؟
    خوبه جارو رو ببندم
    به این دم بلندم
    روی زمین کشون کشون
    می برمش به خونه مون
    جارو رو بست به دمبش
    اونو کشید و بردش
    وقتی رسید به لونه
    می خواست بره تو خونه
    دید در لونه تنگه
    کنار در یه سنگه
    موش زرنگ،
    از اون در تنگ
    رد نمی شد،
    جاش میون در نمیشد
    رفیق موشه
    از یه گوشه
    سرک کشید
    تا اونو دید
    گفت عزیزم
    رفیق خوب و تمیزم
    چرا دم در هستی؟
    جارو به دمبت بستی؟
    آخه تپلی، رفیق ناز و کپلی
    با این دم و این جارو
    نمی تونی بری تو
    اومد جارو رو باز کرد
    دم موشه رو ناز کرد
    گفت حالا فرز و تند و تیز
    جارو بکش خیلی تمیز
    لونه ات بشه دسته ی گل
    صدآفرین موش تپل

    موشی فرز وِتند و تیز
    جارو کشید خیلی تمیز
    لونه ش که شد دسته ی گل
    گفت آفرین موش تپل

    ***

  • ۰ لایک
  • ۰ نظر

    شعر کودکانه با موضوع حسادت

    شعر کودکانه با موضوع حسادت

    شعر برای حفظ کودکان - شعر برای پیش دبستانی ها - شعر برای کودکان - شعر برای کودکستانی ها - شعر کوتاه برای حفظ کودکان - شعر کودکانه - شعر کودکانه کوتاه - شعر کودکستان - شعر کودکستانی - شعر کودکانه موضوع حسادت

    حسود نباش حسادت
    مثل آتیش می مونه

    تمام خوبیاتُ
    حسادت میسوزونه

    حسود همیشه غمگین
    حسود همیشه تنهاست

    دلش پر از کینه ها
    پر از غصه و غمهاس

    ولی یه بچه خوب
    بیزاره از حسادت

    با هر کی مهربونه
    اون میکنه رفاقت

    ***

  • ۰ لایک
  • ۰ نظر

    قصه کودکانه با موضوع پول

    قصه کودکانه با موضوع پول

    داستان - داستان کودکانه - قصه - قصه داستان برای کودک 4 ساله - قصه های کودکانه زیبا و خواندنی - قصه های کودکانه زیبا و خواندنی و آموزنده - قصه کودکانه - قصه داستان موضوع پول - قصه شب - قصه برای دبستانی ها

    در زمانهای قدیم مرد کفاشی زندگی می کرد . او کفشهایی را که می دوخت با چیزهایی که لازم داشت عوض می کرد.

    به نانوا کفش می داد و بجایش از او نان می گرفت.
    به شکاری کفش می داد و از او گوشت می گرفت.

    ولی این کار بی دردسر هم نبود...

    چون یک روز که پیش نانوا رفت تا از او نان بگیرد ، نانوا به او گفت من به کفش احتیاجی ندارم . کوزه سفالی من شکسته است ، برو یک کوزه بیار و بجایش نان ببر .

    کفاش نزد کوزه گر رفت و از او کوزه خواست.
    کوزه گر هم به او گفت : من به کفش احتیاج ندارم ولی کمی گوشت لازم دارم . اگر برایم کمی گوشت بیاوری من هم به تو کوزه می دهم .

    کفاش نزد شکارچی رفت ، ولی او هم کفش لازم نداشت و یک عدد چاقو میگی خواست.

    شکارچی گفت : چاقوی من شکسته برایم یک چاقو بیاور تا به تو گوشت بدهم .

    کفاش نزد چاقو ساز رفت ، اما او هم کفش نمی خواست

    پیرمرد خسته شده بود. این مشکل هر روز بدتر می شد. او با خود گفت:

    آیا برای بدست آوردن یک کالا باید این همه سختی کشید
    پیرمرد به میدان ده رفت و مردم را جمع کرد و مشکلش را گفت . همه مردم با او موافق بودند چون آنها هم دچار همین مشکل بودند . با خود گفتند باید فکر کنیم و راه حلی پیدا کنیم .

  • ۰ لایک
  • ۰ نظر

    قصه کودکانه موش تنبل کلاغ دانا

    قصه کودکانه موش تنبل و کلاغ دانا

    داستان - داستان کودکانه - قصه - قصه داستان برای کودک 3 ساله - قصه داستان برای کودک 4 ساله - قصه های کودکانه زیبا و خواندنی - قصه های کودکانه زیبا و خواندنی و آموزنده - قصه کودکانه - شعر کودکانه - قصه داستان موش تنبل کلاغ دانا

    یکی بود یکی نبود کپل بچه موشی بود که با برفی برادرش، پدر و مادرش در لانه شان در صحرا زندگی میکردند.

    کپل خیلی تنبل بود و تمام مدت روی صندلی مخصوصش نشسته بود و از خوراکی هایی که آنها به لانه میآوردند میخورد و ایراد میگرفت :اینها چیه دیگه؟ یه چیز خوشمزه تر بیارید!

    .آن ها از دستش خسته شده بودند و هر چه اعتراض می کردند فایده ای نداشت.

    تااینکه یک روز که کپل بیرون لانه در حال استراحت در آفتاب بود وبقیه داخل لانه بودند باد شدیدی وزید و او را به جای دوری برد.

    وقتی کپل چشمانش را باز کرد خودش را کنار یک برکه دید.

  • ۰ لایک
  • ۰ نظر

    شعر کودکانه قورباغه مهمون داره

    شعر کودکانه قورباغه مهمون داره

    شعر برای حفظ کودکان - شعر برای پیش دبستانی ها - شعر برای کودکان - شعر برای کودکستانی ها - شعر کوتاه برای حفظ کودکان - شعر کودکانه - شعر کودکانه کوتاه - شعر کودکستان - شعر کودکستانی - شعر کودکانه موضوع قورباغه

    قورباغه مهمون داره
    قوری و فنجون داره
    چای میریزه با قوری
    تو فنجون بلوری
    میخنده دندونش کو؟
    قند تو قندونش کو؟
    قندها رو موش نبرده
    خودش دو لپی خورده

    ***

  • ۰ لایک
  • ۰ نظر

    شعر کودکانه روی فرش خونمون یه دونه کبوتره ...

    شعر کودکانه روی فرش خونمون یه دونه کبوتره ...

    شعر برای حفظ کودکان - شعر برای پیش دبستانی ها - شعر برای کودکان - شعر برای کودکستانی ها - شعر کوتاه برای حفظ کودکان - شعر کودکانه - شعر کودکانه کوتاه - شعر کودکستان - شعر کودکستانی

    روی فرش خونمون
    یه دونه کبوتره
    هی کیشش میکنم
    ولی اون نمپیره
    این کبوتره فقط
    تو خونه دوسته با من
    تویه بازی هام به اون
    آب و دونه هم میدم
    ولی چون نمیخوره
    خیلی خیلی کم میدم
    تویه بازی هام به اون
    آب و دونه هم میدم
    ولی چون نمیخوره
    خیلی خیلی کم میدم ...

    ***

  • ۰ لایک
  • ۰ نظر

    شعر کودکانه با موضوع درخت

    شعر کودکانه با موضوع درخت

    شعر برای حفظ کودکان - شعر برای پیش دبستانی ها - شعر برای کودکان - شعر برای کودکستانی ها - شعر کوتاه برای حفظ کودکان - شعر کودکانه - شعر کودکانه موضوع درخت - شعر کودکانه کوتاه - شعر کودکستان - شعر کودکستانی

    این تبر اجق وجق
    زشت و بی‌ریخت و کله‌شق
    با نوک تیز و شق و رق
    می‌زنتم شلق شلق
    می‌بُرتم ورق ورق
    من که تو دشت و جنگل
    تو بیشه‌زار و باغم
    با سایه‌ی قشنگم
    چتر روزای داغم
    خونه‌ی کرم و مورچه
    آپارتمان زاغم
    پارک پرنده‌ها و
    مدرسه‌ی کلاغم
    پس چرا خیلی وقتا
    تبر می‌آد سراغم؟

    ***

    این تبر اجق وجق
    زهرا موسوی

  • ۰ لایک
  • ۰ نظر