قصه کرمولک شکمو
یکی بود یکی نبود. کرمولک ، یک کرم کوچولو بود که بر خلاف بقیه دوستانش خیلی کرم تنبلی بود و همیشه یک جایی زیر سایه لم می داد و بازی بچه های دیگر را نگاه می کرد. هر چقدر دوست هایش به او می گفتند که با آن ها بازی کند ف همیشه با خمیازه می گفت : « نه ، من خسته ام ، باید استراحت کنم ، شما بازی کنید. » مادر و پدر کرمولک خیلی نگران بودند ، چون او خیلی تپل شده بود. مادرش مدام به او می گفت : « پسرم ، قند عسلم ، خوبه کمی ورزش کنی ، گاهی وقتا نرمش کنی ، تا کمی لاغر بکنی ، خودت رو راحت بکنی. » اما کرمولک گوشش بدهکار نبود ، هر روز صبح که از خواب پا می شد تا شب که می خواست بخوابد همه اش یک گوشه ای دراز کشیده بود و هله هوله می خورد.
شعر کودکانه صبح که از خواب پا می شم مثل یه غنچه وا می شم
صبح که از خواب پا می شم
مثل یه غنچه وا می شم
شروع می کنم نظافت
گوش کن ببین چه راحت
حوله رو بر می دارم
روی دوشم می زارم
صابون از اون گوشه
عشوه به من می فروشه
منو می کنه صدا
زودتر به نزدم بیا
آب دستشوئی تمیزه
می ریزه ریزه ریزه
وظیفه اش چه چیزه
منو می کنه پاکیزه
مسواک خمیری بر روش
با یک لیوان آب توش
شویم دهان و دندان
بگم چه جوری رفیقان ( اینجوری ۳ )
شانه که روی میزه
دندونه هاش تمیزه
شانه زنم به موهام
بگم چه جوری رفیقان ( اینجوری ۳ )
شیروچایی بنوشم
لباس تمیز بپوشم
روم به کودکستان
میان آن گلستان
بگم چه جوری رفیقان ( اینجوری ۳ )
***
شعر کودکانه ای گل گلدون سلام غنچه ی خندون سلام
ای گل گلدون سلام
غنچه ی خندون سلام
نعنا و ریحون سلام
نمک نمکدون سلام
قند تو قندون سلام
کوچولوی شیطون سلام
بچه توخونه سلام
یکی ویه دونه سلام
چراغ خونه سلام
امیدخونه سلام
آفتاب و مهتاب سلام
کوچولوی شاداب سلام
قشنگ و زیبا سلام
ماه آسمونا سلام
ماهی دریا سلام
عسل و مربا سلام
سلام سلام کوچیک وبزرگ نداره
آهای آهای ستاره
سلام سلامتی میاره
***
شعر کودکانه باز تلفن زنگ میزنه تو گوشم آهنگ میزنه
باز تلفن زنگ میزنه **** تو گوشم آهنگ میزنه
من گوشی رو برمیدارم **** میگم الو سلام دارم
بابا جونم صداش میاد **** صدای خنده هاش میاد
از پشت سیم به من میگه **** بزرگ شدی حالا دیگه
***
شعر کودکانه دویدم و دویدم سر کوهی رسیدم
دویدم و دویدم
سر کوهی رسیدم
دو تا خاتون و دیدم
یکیش به من آب داد
یکیش به من نون داد
نون و خودم خوردم
آب دادم به زمین
زمین به من علف داد
علف دادم به بزی
بزی به من شیر داد
شیر دادم به نانوا
نانوا به من آتیش داد
آتیش دادم به زرگر
زرگر به من قیچی داد
قیچی دادم به خیاط
خیاط به من قبا داد
قبا دادم به اوستا
اوستا به من کتاب داد
کتاب دادم به بابا
بابا به من خرما داد
یکیش خوردم تلخ بود
یکیش خوردم شیرین بود
رفتم بالا دوغ بود
آمدم پایین ماست بود
قصه ی ما راست بود
***
شعر لالایی ماه و مهتابه لالایی مونس خوابه
لالایی ماه و مهتابه
لالایی مونس خوابه
لالایی قصه ی گل هاس
پر از آفتاب پر از آبه
بخون لالایی و خوش باش که عمر غصه کوتاهه
لالایی رسم و آیینه
لالایی شعر شیرینه
روون و صاف و ساده
زلال مثل آیینه
بخون لالایی و خوش باش که عمر غصه کوتاهه
لالایی گرمی خونه
لالایی قوت جونه
لالایی میگه:یک شب هم
کسی تنها نمی مونه
بخون لالایی و خوش باش که عمر غصه کوتاهه
لالایی آسمون داره
گل و رنگین کمون داره
توی چشمون درویشش
نگاهی مهربون داره
بخون لالایی و خوش باش که عمر غصه کوتاهه
لالایی های ما ماهه
بدون ناله و آهه
بخون لالایی و خوش باش
که عمر غصه کوتاهه
***
داستان آرزوی زرافه کوچولو
زرافه کوچولو آرزوهای عجیب و غریبی داشت.
آرزوی زرافه کوچولویک شب آرزو کرد که گردنش خیلی خیلی دراز باشد. همان موقع، فرشته ی آرزو از آن جا گذشت. صدایش را شنید. به او لبخند زد. آن وقت گردن زرافه کوچولو دراز شد. دراز و درازتر. رفت و رفت تا به آسمان رسید. حالا سرش در آسمان بود وتنه اش روی زمین.
زرافه کوچولو به این طرف و آن طرف نگاه کرد. همه جا پر از ستاره بود. اول، یک عالمه با ستاره ها بازی کرد، بعد، گرسنه اش شد. هام... هام... هام... ستاره ها را خورد. ماه را هم خورد. یک دفعه همه جا تاریک شد.
زرافه کوچولو ترسید. مادرش را صدا زد. اما او کجا و مادرش کجا! مادرش آن پایین بود و خودش این بالا.
آرزوی زرافه کوچولوزرافه کوچولو گریه اش گرفت فریاد زد: فرشته آرزو کجا هستی؟
اما فرشته آرزو رفته بود تا آرزوی یک کوچولوی دیگر را برآورده کند.
زرافه کوچولو سرش را روی یک تکه ابر گذاشت. این قدر گریه کرد که خوابش برد.
صبح که بلند شد، سرش روی شکم گرم و نرم مادرش بود.
آرزوی زرافه کوچولوزرافه کوچولو خندید. همه این ها ... یک خواب بود.
شعر کودکانه
ﺁﯼ ﺩﻭﻧﻪ ﺩﻭﻧﻪ ﺩﻭﻧﻪ
ﺳﻼﻡ ﺳﻼﻡ ﮔﻠﻬﺎﯼ ﺧﻮﺏ ﺧﻮﻧﻪ😊
ﺁﯼ ﺭﺷﺘﻪ ﺭﺷﺘﻪ ﺭﺷﺘﻪ
ﺳﻼﻡ ﺳﻼﻡ ﺳﻼﻡ ﺑﻪ ﺗﻮ ﻓﺮﺷﺘﻪ😇
ﭘﺮﻭﺍﻧﻪ ﺭﻭ ﺑﺮﮒ ﮔﻞ
ﻫﺰﺍﺭ ﻭ ﺳﯿﺼﺪﺗﺎ ﺳﻼﻡ ﻧﻮﺷﺘﻪ🤗
ﺁﯼ ﺭﯾﺰﻩ ﺭﯾﺰﻩ ﺭﯾﺰﻩ
ﺳﻼﻡ ﺑﻪ ﻫﺮﭼﯽ ﺧﻮﺑﻪ ﻭ ﻋﺰﯾﺰﻩ😝
ﺍﺯ ﺧﻨﺪﻩ ﻫﺎﺵ ﻫﻤﯿﺸﻪ
ﻧﻘﻞ ﻭ ﻧﺒﺎﺕ ﺷﮑﺮﯼ ﻣﯽ ﺭﯾﺰﻩ😋
ﺁﯼ ﺩﻭﻧﻪ ﺩﻭﻧﻪ ﺩﻭﻧﻪ
ﺁﯼ ﺭﯾﺰﻩ ﺭﯾﺰﻩ ﺭﯾﺰﻩ
ﺁﯼ ﺭﺷﺘﻪ ﺭﺷﺘﻪ ﺭﺷﺘﻪ😉
ﺳﻼﻡ ﺳﻼﻡ ﺳﻼﻡ ﺑﻪ ﺗﻮ ﻓﺮﺷﺘﻪ
***
شعر کودکانه
دستا بالا با خنده
انگشتا باز و بسته
نگاه کنین ببینین
کی خوشحاله کی خسته
دستا پایین پاها باز
برو جلو با آواز
بپر عقب چپ و راست
جفت پاهاتو ببند باز
بشین و پاشو با یک پا
زودی بیا پیش ما
جست بزنیم بخندیم
همیشه ورزش کنیم
دست بزنیم بخندیم
آی خنده خنده خنده
هرکسی که می خنده
همیشه می شه برنده
***
دامن من چین چینیه
آبیه آسمونیه
دامن من چین چینیه
آبیه آسمونیه
ستاره های ریز داره
فقط برای مهمونیه
وقتی با اون چرخ میزنم
تموم چیناش وا میشه
تو آسمون دامنم
ستاره هاش پیدا میشه
***