شعر کودکانه با موضوع حمام
امروز یه جا میرم که
دوسش دارم یه عالم
عروسکامم میان
واسه همین خوشحالم
اون جایی که ما میریم
دریا و کشتی داره
رو سرمون از بالا
همش بارون میباره
دوستای خوبم اونجا
منتظرم نشستن
صابون و شامپو و لیف
دوستای خوبم هستن
حموم خونه ی ما
یه وان گنده داره
مامان برام کنارش
یه چارپایه میذاره
وان که پر از آب میشه
انگار یه اقیانوسه
عروسکام توی آب
میشن ماهی و کوسه
یه قوطی شامپوی
خالی دارم همیشه
وقتی رو آب میفته
مثل یه کشتی میشه
مامان صابونو با لیف
میکِشه رو تن من
تا میکروبای بدجنس
یکی یکی بمیرن
با بدن صابونی
مثل یه ماهی لیزم
کیف می کنم وقتی که
آب رو تنم می ریزم
بعد می شوره سرم رو
با شامپو بچه گونه
خیلی خوبه، چشمامو
اصلن نمی سوزونه
با کمک مامان و
صابون و شامپو بچه
تمیز و خوشکل میشم
مثل گلای باغچه
زهرا مفاخری (زارا)
امروز یه جا میرم که
دوسش دارم یه عالم
عروسکامم میان
واسه همین خوشحالم
اون جایی که ما میریم
دریا و کشتی داره
رو سرمون از بالا
همش بارون میباره
دوستای خوبم اونجا
منتظرم نشستن
صابون و شامپو و لیف
دوستای خوبم هستن
حموم خونه ی ما
یه وان گنده داره
مامان برام کنارش
یه چارپایه میذاره
وان که پر از آب میشه
انگار یه اقیانوسه
عروسکام توی آب
میشن ماهی و کوسه
یه قوطی شامپوی
خالی دارم همیشه
وقتی رو آب میفته
مثل یه کشتی میشه
مامان صابونو با لیف
میکِشه رو تن من
تا میکروبای بدجنس
یکی یکی بمیرن
با بدن صابونی
مثل یه ماهی لیزم
کیف می کنم وقتی که
آب رو تنم می ریزم
بعد می شوره سرم رو
با شامپو بچه گونه
خیلی خوبه، چشمامو
اصلن نمی سوزونه
با کمک مامان و
صابون و شامپو بچه
تمیز و خوشکل میشم
مثل گلای باغچه
***
زهرا مفاخری (زارا)
شعر کودکانه
صبح شده پاشو جونم...
صبح شده پاشو جونم
ز خواب جدا شو جونم
چشاتو وا کن صبحه
سر تو بالا کن صبحه
لج نکن و بهانه سازی نکن
پاشو دیگه شیطونو راضی نکن
نگاه بکن که آفتاب
نیفته تو اتاق خواب
وقتی پریدی از خواب
دیدی که رفته مهتا ب
خاموش شده ستاره
وقت تلاش و کاره
یادت نره سلامت
شیرین باشه کلامت
خوشرو و سرزنده با ش
اخمو نه!خوش خنده باش
***
شعر کودکانه اصول دین
آی بچه جون یه بازی
بازی خونه سازی
پنج تا ستون محکم
باید بسازیم با هم
اول ستون توحید
تابیده مثل خورشید
عدل دومین ستونه
برای ساخت خونه
بازی نداره قوت
سوم بزار نبوت
چهارمی امامت
به خونه داده قامت
پنجم معاد بنا کن
زود دستاتو بالا کن
باشادی و با خنده
بگو شدم برنده
پنج تا ستون همین بود
اینا اصول دین بود
***
شعر کودکانه
موضوع: صابون
کی بود کی بود؟
یه صابون کوچیک موچیک
گریه می کرد چیلیک چیلیک
غصه می خورد همیشه
می گفت چرا صابون بزرگ نمی شه
هر روز دارم آب می خورم تَر می شم
ولی کوچیک تر می شم
رفتم پیشش نشستم
براش یه خالی بستم
گفتم من هم اون قدیما غول بودم
مثل تو خنگول بودم
کوچیک شدم که با تو بازی کنم
سُرت بدم سُرسُره بازی
***
شعر کودکانه و آهنگین مخصوص نرمش و ورزش کودک
یک و دو و سه و چار
نی نی از خواب شد بیدار
صبح شد و وقت کوشش
بده نی نی رو ورزش
باز کن دستاشو ببند
به روی ماهش بخند
نکن نی نی رو خسته
بگو یک و دو و سه
نوبت پاهاست حالا
برند پایین و بالا
وای که چه خوبه ورزش
چه حالی داره نرمش
کاشکی مامان یا بابا
همه روزای خدا
با نی نی ورزش کنند
بازی و نرمش کنند
***
شعر کودکانه
موضوع: خروس
یه خروس چاق و چله
نشسته روی پله
پراش چقدر قشنگه
قشنگ و رنگارنگه
قوقولی قوقوش ، قوقولی قوقوش بلنده
بالهاشو هی وا می کنه می بنده
یه تاج داره رو کله اش
ناخن داره رو پنچه اش
چشمهای ریزی داره
ناخنهای تیزی داره
خورشید که میره تو خونه
خروسه دلش می گیره
***
شعر کودکانه
نمره بیست
بیاین بیاین تماشا! کنار ما بمونین
وقت شستن دستها اینو باید بدونین:
آب رو بریز رو دستات، صابون مایع بردار
به دست من نگاه کن، همراه من تو بشمر:
1و 2 و 3 و 4
بِکِش دستاتو رو هم، دست چپ و دست راست
حالا برعکس کوچولو، این کار تو چه زیباست
5 و 6 و 7 و 8
ناخنهای کوچولوت خیلی پاکیزه میشه
اینطوری که من میگم تمیزش کنی همیشه
9و 10، 11، 12
میسازه یه پروانه، این انگشتا که نازه
پروانۀ دست تو خیلی شده پاکیزه
حالا تا 16 بشمر
شستهای بازیگوشت سُر میخورن چه آسون
وای که چه کِیفی داره بازی با آب و صابون
حالا تا 18 بشمر
همراه لیلی حوضک دستها میشن پاکیزه
آب رو بریز رو دستات تا میکروبهاش بریزه
یادت نره خشک کنی دستهایی که تمیزه
عقربههای ساعت میگن که نمرهات بیسته!
***
شعر کودکانه
جارو و دم موش
یه روز توی زمستون
یه موش ناز و شیطون
می خواست که برف پارو کنه
کف خونه شو جارو کنه
اول یه پارو پیدا کرد
برف بومش را پارو کرد
بعدهم دنبال جارو
می گشت این سو و اون سو
توی خونه جارو ندید
رفت از توی بازار خرید
گذاشتش روی شونه ش
تا ببره به لونه ش
یه کمی رفت و خسته شد
از خستگی درمونده شد
گفت جارو خیلی سنگینه
چه جوری باید برم خونه؟
خوبه جارو رو ببندم
به این دم بلندم
روی زمین کشون کشون
می برمش به خونه مون
جارو رو بست به دمبش
اونو کشید و بردش
وقتی رسید به لونه
می خواست بره تو خونه
دید در لونه تنگه
کنار در یه سنگه
موش زرنگ،
از اون در تنگ
رد نمی شد،
جاش میون در نمیشد
رفیق موشه
از یه گوشه
سرک کشید
تا اونو دید
گفت عزیزم
رفیق خوب و تمیزم
چرا دم در هستی؟
جارو به دمبت بستی؟
آخه تپلی، رفیق ناز و کپلی
با این دم و این جارو
نمی تونی بری تو
اومد جارو رو باز کرد
دم موشه رو ناز کرد
گفت حالا فرز و تند و تیز
جارو بکش خیلی تمیز
لونه ات بشه دسته ی گل
صدآفرین موش تپل
موشی فرز وِتند و تیز
جارو کشید خیلی تمیز
لونه ش که شد دسته ی گل
گفت آفرین موش تپل
***
شعر کودکانه با موضوع حسادت
حسود نباش حسادت
مثل آتیش می مونه
تمام خوبیاتُ
حسادت میسوزونه
حسود همیشه غمگین
حسود همیشه تنهاست
دلش پر از کینه ها
پر از غصه و غمهاس
ولی یه بچه خوب
بیزاره از حسادت
با هر کی مهربونه
اون میکنه رفاقت
***
قصه کودکانه موش تنبل و کلاغ دانا
یکی بود یکی نبود کپل بچه موشی بود که با برفی برادرش، پدر و مادرش در لانه شان در صحرا زندگی میکردند.
کپل خیلی تنبل بود و تمام مدت روی صندلی مخصوصش نشسته بود و از خوراکی هایی که آنها به لانه میآوردند میخورد و ایراد میگرفت :اینها چیه دیگه؟ یه چیز خوشمزه تر بیارید!
.آن ها از دستش خسته شده بودند و هر چه اعتراض می کردند فایده ای نداشت.
تااینکه یک روز که کپل بیرون لانه در حال استراحت در آفتاب بود وبقیه داخل لانه بودند باد شدیدی وزید و او را به جای دوری برد.
وقتی کپل چشمانش را باز کرد خودش را کنار یک برکه دید.