شعر کودکانه
موضوع: صبح
با خنده صبح
یک غنچه وا شد
پروانه آمد
مهمان ما شد
من شاد و خندان
بیرون دویدم
از نانوایی
نانی خریدم
یک نان تازه
خوش طمع و خوش بو
پروانه پرسید
صبحانه ام کو
***
________________________________
شعر کودکانه
موضوع: صبح
صبح که میشه خروسم
می زنه زیر آواز
میگه دیگه بیدار شو
کوچولو از خواب ناز
از رختخواب دربیا
خورشید خانم بیداره
زمین چه روشن شده
با نور اون دوباره!پ
پاشو دیگه عزیزم
پاشو با لب خندون
سلام بکن به بابا
به مادر مهربون
شعر کودکانه
موضوع: مسواک
شبا که میشه وقت خواب
دندوناتو مسواک بزن
با حوله تمیز خود
دست و رویت رو پاک بکن
*
صبح که میشه با شادی
بلند شو از رختخواب
یه کمی لی لی بکن
برو سر شیر آب
دست و رویت را بشور
دوباره مسواک بزن
*
دندوناتو سفید کن
مانند دندون من
دندونای من همه
مانند مرواریده
سفیده و سفیده
تمیزه و تمیزه
*
بچه های خوب یادتون نره
مسواک بزنید
هر شب
***
_____________________________
شعر کودکانه
موضوع: مسواک
اتل متل توتوله
یه مسواک کوتوله
همش با غر غر میگه
میرم از اینجا دیگه
صاحب من کودکه
مثل خودم کوچکه
شنیده ام بعد شام
گفته تورو نمیخوام
با من شده خیلی بد
به موی من لب نزد
قهر میکنم من باهاش
میرم کنار کفشاش
به جون هرچه مسواک
کفشارو میکنم پاک
***
_____________________________
شعر کودکانه
موضوع: مسواک
دیشب دوباره مسواک نزدم
قبل از خوابیدن مسواک نزدم
آخ دندونم درد می کنه آخ آخ آخ
خیلی خیلی درد می کنه آخ آخ آخ
دیگه قول میدم مسواک بزنم
قبل از خوابیدن مسواک بزنم
***
شعر کودکانه
موضوع: حسنی ما یه بره داشت!
حسنی ما یه بره داشت
بره شو خیلی دوست می داشت
برهء چاق توپولی، زبر و زرنگ و توقولی
دس کوچولو، پا کوچولو، پشم تنش کرک هلو
خودش سفید سمش سیا، سرو کاکلش رنگ حنا
بچه های اینور ده، اونور ده، پایین ده، بالای ده
همگی باهاش دوست بودن
صبح که میشد از خونه در می اومدن
دورو برش جمع می شدن، پشمهاشو شونه می زدن
به گردنش النگ دولنگ، گل و گیله های رنگارنگ.
حسنی ما
سینه ش جلو. سرش بالا، قدم می زد تو کوچه ها، نگاه می کرد به بچه ها
یه روز بهار
باباش اومد تو بیشه زار
داد زد : آهای حسن بیا کجایی بابا؟
بره تو بیار ، خودتم بیا.
قیچی تیز
پشم سفید
بره رو گرفت، پشمهاشو چید
برهء چاق توپولی، زبر و زرنگ و توقولی
شد جوجهء پرکنده
همگی زدن به خنده
پیشیه می گفت :
- تو بره ای یا بچه موش لخت راه نرو، یه چیزی بپوش
حسنی ما ،
شونه ش بالا،
سرش پایین
قدم می زد تو کوچه ها
نگاه می کرد روی زمین.
ریسید و تابید و کلاف کرد
شست و تمیز و صاف کرد
منظم و مرتب
پیچید توی چادر شب
ننهء حسن
دوون دوون
از خونه شون اومد بیرون
پشمها رو بسته بسته کرد
سفید و گلی دو دسته کرد
یه جفت میل و یه مشت کلاف
حالا نباف و کی بباف
ننهء حسن
سرتاسر تابستون
نشسته بود تو ایوون
بی گفتگو، بی های و هو
برای حسن لباس می بافت
فصل زمستون که رسید بارون اومد، برف بارید،
حسنی ما، لباسو پوشید خرامون و خرامون اومد میون میدون
حیوونا شاد و خندون
خانومی گفت :
لباس حسن عالی شده قشنگتر از قالی شده
پیشیه می گفت :
لباس حسن قشنگه مثل پوست پلنگه
ببعی می گفت :
بع، سرده هوا، نع.
اما حسن، لباس به تن، خنده بلب
شونه شو داده بود عقب
میون برف و بارون قدم می زد تو میدون
باباش بهش نیگا می کرد
دود چپق هوا می کرد
ننه ش می گفت :
ننه حسنی ماشالا
چشم نخوری ایشالا.
شعر کودکانه
موضوع: پدر
آمد صدای پا
از راه پله ها
یعنی که آمده
بابا کنار ما
وقتی به دست او
در باز می شود
یک قصه قشنگ
آغاز می شود
با آن که خسته است
دستان او پر است
دارد همیشه او
یک ساک پُر به دست
از خنده های او
خوشحال می شوم
تا اوج آسمان
بی بال می روم
بابا به چشم من
خورشید خانه است
چشمان او پُر از
مهر و ترانه است!
***
شعر کودکانه
موضوع: دخترم
سفیده سفید، نه نه نه
سرخ و سفید، نه نه نه
گندم تازه دخترم
سبزه نازه دخترم
سبزه بهاره، دخترم
همتا نداره دخترم
مثل بهاره، سبزه
صد تا بهار می ارزه
***
شعر خونه ما باغچه داره
خونه ما باغچه داره
اتاق و یک تاقچه داره
پله داره، نرده داره
پنجره هاش پرده داره
درخت و آسمون داره
یک بام مهربون داره
بامش پر از کبوتره
از همه جا قشنگ تره
شعر کودکانه حیوونا
حیوونا خیلی هستن
وحشی واهلی هستن
گاو، بچه اش گوساله
بز، بچه اش بزغاله
گوسفند و میش و بره
می چرند توی دره
اسب و شتر تو صحرا
بار می برند به هرجا
روباه وشیر و پلنگ
حیوونای رنگارنگ
تو دشت وکوه و بیشه
پیدا می شه همیشه
شعر حسنی بی دندون شده
حسنی بی دندون شده
زار و پریشون شده
بی احتیاطی کرده
حالا پشیمون شده
با دندوناش شکسته
بادوم سخت و پسته
مک زده به آب نبات
هی جویده شکلات
قندون و خالی کرده
وای که چه کاری کرده
دونه به دونه دندوناش
خراب شدن یواش یواش
تا خونه همسایه ها
می یاد صدای کریه هاش
شعر شب اومد و ستاره
شب اومد و ستاره
رو آسمون نشسته
نه یک ، نه ده ، نه صدتا
هزار هزار تا دسته
ستاره توی شبها
چراغ آسمونه
مثل گل و بنفشه
تو باغ آسمونه
یک کمی این طرفتر
ماه قشنگ و زیباست
دلش گرفته امشب
برای اینکه تنهاست
شعر پدر بزرگ و مادر بزرگ
پدر بزرگ خوبم
همیشه مهربونه
وقتی که پیشم باشه
برام کتاب می خونه
مادر بزرگ نازم
خیلی برام عزیزه
هرچی غذا می پزه
خوشمزه و لذیذه
وقتی با اونها باشم
غصه و غم ندارم
دنیا برام قشنگه
هیچ چیزی کم ندارم