شعر کودکانه
خونه مادربزرگه
خونه ی مادربزرگه هزار تا قصه داره
خونه ی مادربزرگه شادی و غصه داره
خونه ی مادربزرگه حرفای تازه داره
خونه ی مادربزرگه گیاه و سبزه داره
کنار خونه ی ما
همیشه سبزه زاره
دشتاش پر از بوی گل
اینجا همش بهاره
دل وقتی مهربونه , شادی میاد میمونه
خوشبختی از رو دیوار سر میکشه تو خونه
خونه ی مادربزرگه هزار تا قصه داره
خونه ی مادربزرگه شادی و غصه داره
خونه ی مادربزرگه حرفای تازه داره
خونه ی مادربزرگه گیاه و سبزه داره
***
شعر کودکانه
بسم الله الرحمن الرحیم
وقتی می گیم " بسم الله "
یعنی " به نام خدا "
خدای مهربونی
که آفریده ما را
هر چیزی که تو دنیاست
نشونه ای از خداست
واسه همینه دنیا
این قدر قشنگ و زیباست
خورشید و ماه تابون
نعمت های فراوون
خداست که آفریده
پدر ، مادر برامون
چون که خدای بزرگ
" بخشنده " هست و " رحمان "
خدای ما " رحیمه "
با همه کس مهربان
ما بچه ها همیشه
هستیم به یاد خدا
وقت شروع هر کار
ما هم میگیم بسم الله
شاعر : تمنا رستگار
***
شعر کودکانه سن سن سنجاقک
سن سن سنجاقک
افتاد توی چشمه و داد زد: کمک
دارم میشم بیچاره
یکی بیاد از آب درم بیاره
یه قورباغه از اون وَرَک
اومد کنار سنجاقک
زود دهنش رو باز کرد
زبونشو دراز کرد
سنجاقکه گفت: برو قورباغه جون
من نمیشم شامتون!
بعدش بگم سنجاقکه چی کار کرد؟
از آب پرید بیرون و زود فرار کرد
شاعر: ناصر کشاورز
شعر مهد کودک
یه باغچه قشنگه تو مهد کودک ما
خیلی قشنگ و خوبه دنیای کوچک ما
با شادی فراوان با بچه ها می مونم
با خانم مربی قرآن و شعر میخونم
هر روز برای بازی با بچه های کوچک
با شور و شادمانی میرم به مهد کودک
__________
کتاب: شعرهای خوب برای
بچه های خوب (۲)
شاعر:مصطفی سلطانیان
***
شعر کودکانه
موضوع: شیر
به به چه طعم خوبی !
خوش مزه و سفید است
هر روز میخورم شیر
چون واقعا مفید است
با خوردن دو لیوان
قدم رسیده این جا
حتما دو سال دیگر
من می رسم به بابا
دندان شیری من
پوسیده بود ، افتاد
اما خدا به جایش
دندان محکمی داد
در سفره چیدم امروز
ماست و پنیر و سرشیر
ممنونم از تو ای گاو
از این که داده ای شیر
شیر و عسل اگر بود
در رودهای دنیا
مثل بهشت می شد
این باغ های زیبا
***
شعر کودکانه
عروسک قشنگ من، قرمز پوشیده
تو رختخواب مخمل، آبی خوابیده
یه روز مامان رفته بازار، اونو خریده
قشنگتر از عروسکم ، هیچکس ندیده
عروسک من، چشماتو وا کن
وقتی که شب شد، اونوقت لالا کن
عروسک قشنگ من، قرمز پوشیده
تو رختخواب مخمل، آبی خوابیده
***
شعر کودکانه
موضوع: خورشید
از پشت کوه دوباره
خورشید خانوم در اومد
با کفشای طلا و
پیرهنی از زر اومد
آهسته تو آسمون
چرخی زد و هی خندید
ستاره ها رو آروم
از توی آسمون چید
با دستای قشنگش
ابرا رو جابه جا کرد
از اون بالا با شادی
به آدما نگاه کرد
دامنشو تکون داد
رو خونه ها نور پاشید
آدمها خوشحال شدن
خورشید بااونها خندید
***
شعر کودکانه خورشید خانوم
چشمان خورشید
از آسمان ها
یک روز افتاد
بر آب دریا
تا آب را دید
با ناز خندید
دریای آبی
از شوق لرزید
لبخند خورشید
گرمست و زیبا
دریای آبی
پرشور و غوغا
***
شعر کودکانه
موضوع: نهال
سال گذشته
نهالی داشتم
بردم و آن را
تو باغچه کاشتم
نهال من شد
پر از جوونه
رو شاخه هاش
ساخت پرنده لونه
ریشه ها در خاک
شاخه ها در باد
قد کشید و شد
شاد شاد شاد
تا کم کمک شد
درختی زیبا
سایه اش رو داد
به من و شماها
***
شعر کودکانه
من آقای رفتگرم
من آقای رفتگرم
زباله هارو می برم
هرشب میام درِخونه ها
سراغ اون زباله ها
که ریخته توی کیسه ها
کیسه هارو برمی دارم
داخل ماشین میذارم
اگه زباله جمع نشه
باعث بیماری می شه
***
شعر کودکانه
موضوع: مدرسه موشی
موشی میره مدرسه
می خواد که درس بخونه
هرچیزی رو دوست داره
یاد بگیره، بدونه
یه دونه جامدادی
باباش براش خریده
چندتا مداد رنگی
مداد تراش خریده
حالا داره می کشه
نقاشی توی دفتر
نوک مداد رو آروم
می بره این ور اون ور
یه ماهی و یه گربه
پهلوی هم کشیده
می بینه که ماهیه
از گربه هه ترسیده
می گه: "نترس، این گربه
غذا شو خورده، سیره
دستشو پاک می کنم
نیاد تو رو بگیره
***