شعر کودکانه
موضوع: خورشید
از پشت کوه دوباره
خورشید خانوم در اومد
با کفشای طلا و
پیرهنی از زر اومد
آهسته تو آسمون
چرخی زد و هی خندید
ستاره ها رو آروم
از توی آسمون چید
با دستای قشنگش
ابرا رو جابه جا کرد
از اون بالا با شادی
به آدما نگاه کرد
دامنشو تکون داد
رو خونه ها نور پاشید
آدمها خوشحال شدن
خورشید بااونها خندید
***
شعر کودکانه خورشید خانوم
چشمان خورشید
از آسمان ها
یک روز افتاد
بر آب دریا
تا آب را دید
با ناز خندید
دریای آبی
از شوق لرزید
لبخند خورشید
گرمست و زیبا
دریای آبی
پرشور و غوغا
***