قصه کودکانه دکتر بره
در مزرعه ای که بره ناقلا در آن زندگی می کرد، اتفاق های عجیب و غریبی افتاده بود. همه مریض شده بودند. آن گوسفند چاق و توپول دل درد گرفته بود و بی حال و کسل یک گوشه خوابیده بود و ناله میکرد. بابا گوسفنده صدایش گرفته بود و مرتب سرفه می کرد.
سگه نگهبان سرماخورده بود و آنقدر اشک از چشمهایش می آمد و عطسه میکرد که امانش را بریده بود. آقای مزرعهدار هم تب کرده بود و در رختخواب افتاده بود.
بره ناقلا از میان همه گوسفندها خدا را شکر سالم بود و حال و روز بقیه را نگاه میکرد. نمیدانست چه اتفاقی افتاده و چرا همه گرفتار مریضی شده اند. به همین دلیل تصمیم گرفت دست به کار شود و ببیند چرا همه مریض شده اند.
اول از همه سراغ گوسفند توپول رفت و با او احوال پرسی کرد و از حالش پرسید. معلوم شد که گوسفند توپول شکم درد گرفته است. بره ناقلا حسابی تحقیق و بررسی کرد و فهمید گوسفند توپول عادت ندارد بعد از بیرون آمدن از توالت دست هایش را بشوید. علت مریضی اول معلوم شد. اگر گوسفند توپول بعد از اینکه از توالت بیرون میآمد دست هایش را با آب و صابون میشست دچار این مریضی نمیشد.
بابا گوسفنده سرفه میکرد. حالا نوبت او بود که بره ناقلا علت مریضی اش را کشف کند. بره ناقلا همه جا او را تعقیب کرد آنچه را به چشم میدید باور نمیکرد! ای وای! بابا گوسفنده سیگار می کشید و سیگار هم که معلوم است، مادر همه مریضی ها و بیماری ها است. نفس کشیدن در هوای آلوده و دود سیگار ما را مریض میکند.
سگ نگهبان سرماخورده بود و علت مریضی او معلوم شد.سگ نگهبان بد غذا بود، مرتب از غذاهای آماده و پیتزا و همبرگر می خورد و از خوراکیهای خوب خانگی میوه و سبزیها و آجیل و شیر و تخم مرغ در غذای او خبری نبود! برای همین هم تا یک ویروس کوچولوی سرماخوردگی به سراغش آمد بدن او طاقت نیاورد و نتوانست مقاومت کند و سرما خورد.
آقای مزرعه دار تب کرده بود. بره ناقلا شروع به تحقیق کرد. علت مریضی آقای مزرعه دار چه بود؟ بره ناقلا در مورد خیلی چیزها بررسی کرد و فهمید که پای آقای مزرعه دار زخم شده است. اما آقای مزرعه دار از زخم پایش خوب مراقبت نکرده و حالا دچار عفونت شده و تب کرده است. وقتی جایی از بدن ما زخم می شود باید آن را خوب زیر آب سرد بشوییم و تمیز کنیم و به کمک بزرگترها آن زخم را پانسمان کنیم و تا وقتی که زخم ما کاملاً خوب نشده آن را تمیز نگه داریم. اگر هم لازم بود پیش دکتر برویم.
بره ناقلا به همه دوستانش کمک کرد تا سلامتی خود را به دست آورند.
نویسنده: نعیمه درویشی
من هرشب داستان هاتون رو برای پسرم میخونم اما این یکی خیلی خوب بود به نظرم ممنون
مرسی عزیزم ممنون از داستان های زیبا و اموزنده هرشب با یه داستان یه مطلب اموزنده به دختر اموزش میدم.خداحفظتون کنه🙏🙏🙏