شعر کودکانه بابا و من
داره می آد بابا جونم
از پله ها یواش یواش
می بینمش از لای در
دستش داره سه تا لواش!
من درو زود وا می کنم
می گم: اومد بابام، بابام
می خنده بابا و می گه:
من اومدم، سلام، سلام!
مامان می گه: خسته شدم
از دست آقا پسرت
مثل همیشه پشت در
نشسته بود منتظرت!
***
جعفر ابراهیمی
از کتاب الک دولک یه آدمک