قصه کودکانه کارن همیشه بیدار

داستان - داستان کودکانه - قصه - قصه داستان برای کودک 3 ساله - قصه داستان برای کودک 4 ساله - قصه های کودکانه زیبا و خواندنی - قصه های کودکانه زیبا و خواندنی و آموزنده - قصه کودکانه - قصه داستان کارن همیشه بیدار - قصه شب

درس اخلاقی قصه : شب‌ها زود بخواب

کارن شبها دیر می‌خوابید🙁. او هرشب بهانه‌ای می‌آورد تا به رختخواب نرود. یک شب می‌گفت: من خسته نیستم خوابم نمی آید😏. شب دیگر میگفت: می خواهم برنامه تلویزیون را تماشا کنم و فکر می کنید تلویزیون چه برنامه‌ای داشت؟ 🖥برنامه آموزش آشپزی🍕🥘. یک شب دیگر جعبه‌ی پازل را روی میز خالی میکرد و میگفت: اول تکه های این پازل را کنار هم میچینم بعد میخوابم. بعضی شبها هم یک تکه نان بزرگ را بر میداشت گاز کوچولویی به آن میزد و می گفت : نانم را تا آخر میخورم بعد میخوابم🍞. گاهی هم بهانه های عجیب و غریب می‌آورد. مثلاً می‌گفت: یک کرگدن بزرگ توی کمدم پنهان شده! میترسم! نمی‌توانم بخوابم! 🦏

قصه کودکانه کارن همیشه بیدار

خلاصه کارن هر کاری می کرد تا بیشتر بیدار بماند. آسان ترین کار این بود که توی رختخواب بنشینید و داد بزند: مامان من تشنه‌ام. مامان یک لیوان آب برایش می‌آورد🥛. کارن آن را سر میکشید و فوری میگفت: لطفاً یک لیوان دیگر. مادر لیوان دوم را می آورد. اما کارن باز هم آب میخواست. او آنقدر آب میخورد که مجبور می شد به دستشویی برود😖. این ماجرا هر بار مدتی طول می‌کشید.
شب عید بود. همه بچه ها می دانستند که بابانوئل نیمه شب می آید و برای‌شان هدیه می‌آورد🎁. آن شب کارن بهانه‌ی تازه ای برای بیدار ماندن داشت. او می‌گفت: می‌خواهم بیدار بمانم تا وقتی بابا نوئل می آید او را ببینم. مادر گفت: اگر نخوابی بابانوئل عیدی‌ات را نمی آورد. اما کارن حرف مادرش را قبول نکرد. با چشم‌های باز توی رختخواب نشست و منتظر ماند👀. آن‌شب بابانوئل هم روی پشت بام نشسته بود و انتظار می‌کشید. منتظر بود که کارن بخوابد و او هدیه اش را بیاورد. اما مگر کارن میخوابید؟ صبح شد و کارن هنوز بیدار بود👀. از هدیه‌ی بابانوئل هم خبری نبود. چون بابانوئل تمام شب روی پشت‌بام بیدار نشسته بود. صبح روز عید بچه‌های دنیا از خواب بیدار شدند و دیدند که بابانوئل برایشان عیدی نیاورده است. اما این تقصیر بابانوئل نبود. تقصیر کارن بود. همان‌روز عکس کارن را توی روزنامه چاپ کردند 🗞و زیرش نوشتند: این پسر تا صبح بیدار مانده و روز عید بچه ها را خراب کرده است😒. کارن با خواندن این خبر خیلی ناراحت شد. نزدیک بود گریه اش بگیرد 😩که یک مرتبه صدای مادرش را شنید. کارن بیدار شو! چقدر میخوابی! بلند شو ببین بابانوئل برایت چه آورده است؟ کارن با تعجب چشمهایش را باز کرد😳. کنار تختش چند بسته‌ی هدیه بود🎁🛍. با خوشحالی فریاد زد: آخ جان! پس من خواب میدیدم. با این‌که دیر خوابیدم بابا نوئل هدیه ام را آورده است.😀
کارن هیچ وقت آن شب عید و خوابی را که دیده بود فراموش نکرد🤔. او همان شب به مادرش گفت: مامان! قول میدهم که از این به بعد شب‌ها زود بخوابم و آهسته ادامه داد: حداقل شب‌های عید زودتر میخوابم.😁😁

نویسنده: تونی گراس

____________________________________

دانلود کتاب 20 داستان شیرین و جداب