قصه کودکانه چه کسی کمک می کند؟

داستان - داستان کودکانه - قصه - قصه داستان برای کودک 3 ساله - قصه داستان برای کودک 4 ساله - قصه های کودکانه زیبا و خواندنی - قصه های کودکانه زیبا و خواندنی و آموزنده - قصه کودکانه - قصه داستان چه کسی کمک می کند؟ - داستان کوتاه کودکانه - قصه شب

یک مرغ حنایی کوچولو🐔 همراه با دوستانش در مزرعه زندگی می کرد.دوستان او یک سگ خاکستری🐩، یک گربه ی نارنجی🐹 و یک غاز زرد 🐤بودند.


یک روز مرغ حنایی مقداری دانه گندم پیدا کرد. او پیش خودش فکر کرد ، "من می توانم با این دانه ها ، نان درست کنم .

مرغ حنائی کوچولو پرسید: کسی به من کمک می کند تا این دانه ها را بکارم؟

سگ گفت: من نمی توانم.

گربه گفت: من دلم می خواهد ولی کار دارم و نمی توانم.

غاز گفت: من امروز باید به بچه هایم شنا یاد بدهم و نمی توانم.

مرغ حنائی گفت: پس من خودم این کار را خواهم کرد.او بدون کمک کسی دانه ها را کاشت.


مرغ حنائی کوچولو پرسید: کسی می تواند در دروکردن گندم به من کمک کند؟

سگ گفت: من باید به شکار بروم.

گربه گفت: من تازه از خواب بیدار شدم و حال ندارم.

غاز گفت: من بالم درد می کند.

مرغ گفت: پس خودم تنهایی آنرا انجام می دهم. مرغ کوچولو بدون کمک کسی گندم ها را دروکرد.


مرغ حنایی که خسته شده بود، پرسید: کسی به من کمک می کند که این گندمها را به آسیاب ببریم و آنها را آرد کنیم؟

سگ گفت: من نمی توانم.

گربه گفت: من نمی توانم.

غاز گفت: من هم نمی توانم.

مرغ حنایی گفت: خودم اینکار را خواهم کرد. او گندمها را به آسیاب برد و تنهایی آنها را آرد کرد بدون اینکه کسی به او کمک کند.


مرغ حنایی که خیلی خیلی خسته بود، پرسید: کسی به من کمک می کند تا با این آرد نان بپزیم؟

ولی باز هم سگ و گربه و غاز به او کمک نکردند و هر کدام بهانه ای آوردند.

مرغ حنایی گفت:خودم این کار را خواهم کرد. و بعد مرغ خسته بدون کمک کسی نان پخت.


نان تازه و داغ بوی خیلی خوبی داشت. مرغ حنایی پرسید: آیا کسی به من کمک می کند تا نان را بخوریم.

سگ گفت: من کمک خواهم کرد.

گربه گفت: من کمک خواهم کرد.

غاز گفت: من کمک خواهم کرد.


اما مرغ حنایی با عصبانیت فریاد کشید، من نیازی به کمک شما ندارم و خودم تنها این کار را خواهم کرد.

مرغ حنایی نان را جلوی خودش گذاشت و همه آن را خورد.
🐩🐓🐔🐤🐹