قصه کودکانه

گوساله کوچولو

قصه داستان کودکانه گوساله کوچولو - داستان - داستان کودکانه - قصه - قصه داستان برای کودک 3 ساله - قصه داستان برای کودک 4 ساله - قصه داستان موضوع تمیزی چه خوبه - قصه های کودکانه زیبا و خواندنی - قصه های کودکانه زیبا و خواندنی و آموزنده - قصه شب

گوسی گوساله همه قندها را خورد.

مامان گاوه دعوایش کرد.

گوسی گوساله قهر کرد و گفت: “من میرم یه مامان دیگه پیدا می کنم!”

گوسی گوساله از خانه بیرون آمد.

توی راه، هاپی هاپو را دید. هاپی هاپو به بچه هایش شیر می داد.

گوسی گوساله گفت: “هاپی هاپو! مامان من میشی؟”

هاپی هاپو گفت: “نه! من خودم بچه دارم.”

گوسی گوساله رفت.

توی راه پیشو پیشی را دید.

پیشو پیشی با بچه هایش بازی می کرد.

گوسی گوساله گفت: “پیشو پیشی! مامان من میشی؟”

پیشو پیشی گفت: “نه! من خودم بچه دارم.”

گوسی گوساله راه افتاد. توی راه موشی موشه را دید.

گوسی گوساله گفت: “موشی موشه! مامان من میشی؟”