قصه کودکانه پروانه‌ی وسواسی

قصه داستان پروانه‌ی وسواسی - داستان - داستان کودکانه - قصه - قصه داستان برای کودک 3 ساله - قصه داستان برای کودک 4 ساله - قصه های کودکانه زیبا و خواندنی - قصه های کودکانه زیبا و خواندنی و آموزنده - قصه کودکانه - داستان کوتاه کودکانه

یکی بود یکی نبود. یک پروانه بود وسواسی. پروانه خانم از صبح تا شب ده بار بال‌هایش را گردگیری می‌کرد. ده بار شاخک‌هایش را برق می‌انداخت. ده بار گلی را که رویش می‌نشست، آب می‌ریخت و می‌شست. شب که می‌شد، باز هم می‌گفت: «هنوز هیچ جا تمیز نیست.»
یک شب دست‌های پروانه خانم گفتند: «چروک شدیم! چه قدر باید هی بشوریم! تا کی باید هی بسابیم!»

قصه کودکانه پروانه‌ی وسواسی

صبح که پروانه خانم بیدار شد، جیغ زد: «آخ! دستم درد می‌کند. وای! دستم جان ندارد.»
پروانه‌ی همسایه جیغش را شنید. آمد و گفت: «بلا به دور! چی شده پروانه خانم؟»
پروانه خانم گفت: «بالم را خاک گرفته، شاخکم برق نداره، گُلم پر از گِل شده. با دستی که درد می‌کند، چه جوری خاک بروبم و برق بندازم و گل بشورم؟ آخ دستم!» بعد دستش را هی بوس کرد و گفت: «خوب شو دست من! درد نکن دست من!»