قصه کودکانه ببر و مرد مسافر
🐅👨🏻🐅👨🏻🐅👨🏻🐅👨🏻🐅👨🏻🐅👨🏻
روزی چند مسافر ببری🐅 را به دام انداختند و او را در قفس اسیر کردند. آن ها قفس او را در کنار جاده قرار دادند تا همه ببینند ببری که تاکنون جان حیوانات و بچه های بسیاری را گرفته الان خود به دام افتاده.
حالا ببر توی یک دردسر بزرگ افتاده بود. او نه غذایی🍗 برای خوردن داشت و نه آبی💧 برای نوشیدن. ببر درنده از هر رهگذر و عابری درخواست می کرد تا او را نجات دهد و به آن ها قول می داد اگر او را از این قفس نجات دهند کاری به کار آن ها نخواهد داشت. اما هیچ کس حرف ببر وحشی🐅 و درنده را باور نمی کرد.
اما در آخر مسافری👨🏻 مهربان🙂 بعد از این که قول ببر را شنید حاضر شد او را از بند رها کند.