شعر کودکانه با موضوع ورزش
صبح که از خواب پامیشم خنده به لب دارم (2)
راست میشم، دولا میشم من یه ورزشکارم
ورزش خیلی فایده داره
بچه ها رو حال میاره
بچه ها ناخوش نمیشند هیچ وقت مریض نمیشند
حالا که می پریم بالا بالا دستامونو بیاریم بالا بالا
ما شادیم و می خندیم بچه ها با هم می کشیم هـــورا (2)
یه دست به سر، یه دست کمر قرش بده، قرش بده
حالا می چرخیم، می چرخیم می خندیم، می خندیم
حالا میشیم پروانه توی ابرا می پریم
حالا میشیم پروانه توی ابرا می پریم
حالا میشیم یه خرگوش با دوتا گوش دراز
حالا هم میچرخیم، میخندیم، میچرخیم
***
شعر کودکانه با موضوع ورزش
آی بچه های با نظم
همه بیاین توی صف
پاشو پاشو ورزش کن
تنبلی رو ولش کن
نرمش بکن پویا باش
از تنبلی جدا باش
حالا بزن تو در جا
با اون پاهای زیبا
حالا بشین و پاشو
در حرکات کوشا شو
حالا بایست تو ثابت
یک ایست خوب و جالب
در جا بزن ببینم
افسردگی نبینم
***
شعر کودکانه با موضوع کتاب
هر چند آرامی اما صدای تو
هر لحظه می آید از واژه های تو
با من سخن گفتی از رود از دریا
از جاده ی امروز از مقصد فردا
گاهی مرا بردی تا شهر رویا ها
گاهی به من گفتی رمز حقیقت را
تو برکویر دل چون شعربارانی
تو اهل دانش را چون باغ و بستانی
***
شعر کودکانه
پایم شده اوف
پایم شده اوف
افتادم الان
یک ذره خون هم
می آید از آن
زودی دویدم
من توی خانه
می ریخت اشکم
هی دانه دانه
وقتی که مامان
اشک مرا دید
بوسید من را
یک ذره خندید
یک چسب چسباند
او روی زخمم
از صورتم رفت
آن وقت اخمم
***
شعر کودکانه کفشدوزک
تو خواب دیدم که کفشم
پاره شده حسابی
دویدمو دویدم کنار نهر آبی
یه کفشدوزک و دیدم
قشنگ و خال خالی
می دوخت یه کفش پاره
چقدر تمیز و عالی
اون کفشمو درست کرد
فقط با یه اشاره
انگار که توی دستش
عصای جادو داره
***
شعر کودکانه
موضوع: صبح
با خنده صبح
یک غنچه وا شد
پروانه آمد
مهمان ما شد
من شاد و خندان
بیرون دویدم
از نانوایی
نانی خریدم
یک نان تازه
خوش طمع و خوش بو
پروانه پرسید
صبحانه ام کو
***
________________________________
شعر کودکانه
موضوع: صبح
صبح که میشه خروسم
می زنه زیر آواز
میگه دیگه بیدار شو
کوچولو از خواب ناز
از رختخواب دربیا
خورشید خانم بیداره
زمین چه روشن شده
با نور اون دوباره!پ
پاشو دیگه عزیزم
پاشو با لب خندون
سلام بکن به بابا
به مادر مهربون
شعر کودکانه
موضوع: مسواک
شبا که میشه وقت خواب
دندوناتو مسواک بزن
با حوله تمیز خود
دست و رویت رو پاک بکن
*
صبح که میشه با شادی
بلند شو از رختخواب
یه کمی لی لی بکن
برو سر شیر آب
دست و رویت را بشور
دوباره مسواک بزن
*
دندوناتو سفید کن
مانند دندون من
دندونای من همه
مانند مرواریده
سفیده و سفیده
تمیزه و تمیزه
*
بچه های خوب یادتون نره
مسواک بزنید
هر شب
***
_____________________________
شعر کودکانه
موضوع: مسواک
اتل متل توتوله
یه مسواک کوتوله
همش با غر غر میگه
میرم از اینجا دیگه
صاحب من کودکه
مثل خودم کوچکه
شنیده ام بعد شام
گفته تورو نمیخوام
با من شده خیلی بد
به موی من لب نزد
قهر میکنم من باهاش
میرم کنار کفشاش
به جون هرچه مسواک
کفشارو میکنم پاک
***
_____________________________
شعر کودکانه
موضوع: مسواک
دیشب دوباره مسواک نزدم
قبل از خوابیدن مسواک نزدم
آخ دندونم درد می کنه آخ آخ آخ
خیلی خیلی درد می کنه آخ آخ آخ
دیگه قول میدم مسواک بزنم
قبل از خوابیدن مسواک بزنم
***
شعر کودکانه
موضوع: حسنی ما یه بره داشت!
حسنی ما یه بره داشت
بره شو خیلی دوست می داشت
برهء چاق توپولی، زبر و زرنگ و توقولی
دس کوچولو، پا کوچولو، پشم تنش کرک هلو
خودش سفید سمش سیا، سرو کاکلش رنگ حنا
بچه های اینور ده، اونور ده، پایین ده، بالای ده
همگی باهاش دوست بودن
صبح که میشد از خونه در می اومدن
دورو برش جمع می شدن، پشمهاشو شونه می زدن
به گردنش النگ دولنگ، گل و گیله های رنگارنگ.
حسنی ما
سینه ش جلو. سرش بالا، قدم می زد تو کوچه ها، نگاه می کرد به بچه ها
یه روز بهار
باباش اومد تو بیشه زار
داد زد : آهای حسن بیا کجایی بابا؟
بره تو بیار ، خودتم بیا.
قیچی تیز
پشم سفید
بره رو گرفت، پشمهاشو چید
برهء چاق توپولی، زبر و زرنگ و توقولی
شد جوجهء پرکنده
همگی زدن به خنده
پیشیه می گفت :
- تو بره ای یا بچه موش لخت راه نرو، یه چیزی بپوش
حسنی ما ،
شونه ش بالا،
سرش پایین
قدم می زد تو کوچه ها
نگاه می کرد روی زمین.
ریسید و تابید و کلاف کرد
شست و تمیز و صاف کرد
منظم و مرتب
پیچید توی چادر شب
ننهء حسن
دوون دوون
از خونه شون اومد بیرون
پشمها رو بسته بسته کرد
سفید و گلی دو دسته کرد
یه جفت میل و یه مشت کلاف
حالا نباف و کی بباف
ننهء حسن
سرتاسر تابستون
نشسته بود تو ایوون
بی گفتگو، بی های و هو
برای حسن لباس می بافت
فصل زمستون که رسید بارون اومد، برف بارید،
حسنی ما، لباسو پوشید خرامون و خرامون اومد میون میدون
حیوونا شاد و خندون
خانومی گفت :
لباس حسن عالی شده قشنگتر از قالی شده
پیشیه می گفت :
لباس حسن قشنگه مثل پوست پلنگه
ببعی می گفت :
بع، سرده هوا، نع.
اما حسن، لباس به تن، خنده بلب
شونه شو داده بود عقب
میون برف و بارون قدم می زد تو میدون
باباش بهش نیگا می کرد
دود چپق هوا می کرد
ننه ش می گفت :
ننه حسنی ماشالا
چشم نخوری ایشالا.
شعر کودکانه
موضوع: پدر
آمد صدای پا
از راه پله ها
یعنی که آمده
بابا کنار ما
وقتی به دست او
در باز می شود
یک قصه قشنگ
آغاز می شود
با آن که خسته است
دستان او پر است
دارد همیشه او
یک ساک پُر به دست
از خنده های او
خوشحال می شوم
تا اوج آسمان
بی بال می روم
بابا به چشم من
خورشید خانه است
چشمان او پُر از
مهر و ترانه است!
***
شعر کودکانه
موضوع: دخترم
سفیده سفید، نه نه نه
سرخ و سفید، نه نه نه
گندم تازه دخترم
سبزه نازه دخترم
سبزه بهاره، دخترم
همتا نداره دخترم
مثل بهاره، سبزه
صد تا بهار می ارزه
***
شعر یک گل سرخ تو گلدون
یک گل سرخ تو گلدون
رو میزِ توی ایوون
یک گل داریم یک گلدون
یک پسر مهربون
دو چشم دو گوش دوتا پا
دو تا دندون زیبا
دو دست بالای بالا
دعا برای بابا
سه گربه نازنازی
دارن میرن به بازی
سه کاموا و سه گربه
سه سیب سرخ گنده
۴ تا پرنده بودن
بی آب و دونه بودن
یه بچه آبشون داد
دونه ی نابشون داد
۵ تا قایق روی آب
۵ تا بچه روی تاب
بازی و شادی تا کی
دیگه رسید وقت خواب